نبرد طولانی و سخت بود و اثرات این نبرد پیش از آن که بر پیکر ضعیف سید قطب اثر کند عمرش را نشانه رفته بود. لحظات واپسین سخت و دشوار بود؛ وقتی به پیرامونش می‌نگریست جز دیوارهای سلولی که تقدیرش شده بود چیزی به چشم نمی‌آمد. تا دیروز این رفیق راه و صاحب اندیشه، قلمش را تکان می‌داد و آخرین کلمات تلخش را می‌نوشت و آسایش دشمنانش را بر هم می‌زد و در پایان آن اعدامش کردند. سید قطب در خطاب به خواهرش امنیه و همه‌ی دردمندان و همراهان راه طبق عادات همیشگی خود با مناعت طبع بالا چنین می‌نویسد: هنگامی که برای خود زندگی می‌کنیم می‌بینیم زندگی بس کوتاه و بی‌ارزش است؛ از روزی که متولد می‌شویم آغاز و با واپسین روز عمر محدود ما به پایان می‌رسد. اما وقتی که برای دیگران یعنی برای یک تفکر زندگی می‌کنیم، زندگی طولانی، پربار و عمیق می‌شود؛ از روزی که انسانیت پا به عرصه گذاشت آغاز می‌شود و پس از رفتن ما از این کره‌ی خاکی هم ادامه می‌یابد. 

سید قطب از روزی که از جریان حاکم مصر فاصله گرفت به این وادی گسترده گام نهاد و در بسیاری از موارد بر خلاف روند حوادث حرکت کرد. اگر کارنامه‌ی زندگی او را ورق بزنیم چیزی جز بازداشت و زندان و شکنجه و در نهایت اعدام به چشم نمی‌خورد. سید قطب به مثابه یک اندیشمند و نویسنده‌ی بزرگ توانست نبوغ بالا و حکمت والای خود را به مردم مصر نشان دهد به طوری بسیاری او را فردی مؤثر در روند سیاسی کشور دانستند افزون بر این زمانی دوست اندیشمندِ جمال عبدالناصر و رابط فکری انقلاب جولای و در بسیاری از موارد مشاور و خیرخواه افسران آزاد بود؛ گاهی دوست و دشمن می‌پرسند چرا سید قطب دست در دست ارتش نهاد؟ اتحاد ملک فاروق و دولت انگلستان آثار ننگینی را در تمام ابعاد و جوانب زندگی مردم مصر بر جای گذاشته بود پس می‌بایست تغییری صورت می‌گرفت. باید به نحوی عمل می‌شد که امید از دست رفته را که سید قطب دیرزمانی در انتظارش نشسته بود به قلب‌ها بازگرداند. راهی جز این نداشت که به ندای فرزندان برومندی که کشور را از دست طاغوتیان آزاد کرده بودند لبیک گوید. اما دیری نپایید که رشته‌ی اتحاد سید قطب و افسران آزاد گسسته شد و به عبارت دقیق‌تر پل ارتباطی سید قطب اندشمند با عبدالناصر حاکم فرو ریخت؛ بررسی تقاطعی که معادله را دگرگون کرد و دو طرف را روبروی هم قرار داد جالب و قابل تأمل است. زیرا عبدالناصر به تعهداتی که با سید قطب بسته بود وفا نکرد و به انجام اصلاحات سیاسی و باز کردن فضا برای فعالیت‌های آزاد حزبی و رسانه‌ای تن نداد. ستاره‌ی عبدالناصر در حال برآمدن بود؛ توده‌های گسترده‌ی مردمی از او حمایت ‌کردند و او را فوق العاده ‌پنداشتند و در مقابل سید قطب را تنها رها کردند.

در دیباچه‌ی کتاب «نشانه‌های راه» گزیده‌ای از سخنان او را می‌آوریم؛ گویا عبد الناصر را توصیف می‌کند: این جاهلیت بر اساس تعدی بر حاکمیت خدا بر زمین یعنی به چالش کشیدن مهم‌ترین ویژگی الوهیت استوار است؛ حاکمیت را به بشر می‌دهد و آنان را اربابان هم‌دیگر قرار می‌دهد نه در شکل ابتدایی ساده‌ و با شیوه‌ی جاهلیت پیشین؛ بلکه با ادعای حق ارزش‌گزاری و وضع قوانین زندگی به دور از منهج الهی و در چیزی که خداوند اجازه نداده است. این نوع تعدی بر حاکمیت خدا یعنی تعدی بر بندگان خدا.

در اینجا به راحتی می‌توان دریافت که چرا سید قطب و همراهانش را اعدام کردند و چرا اخوان مصر از اندیشه‌های او متأثر شدند؛ زیرا افکار او بنیان نظامیان در کشورهای عربی را در هر زمان و مکان به لرزه می‌انداخت و باعث می‌شد افکارش را لعن کنند و کتاب‌هایش را بسوزانند؛ نگذارند کسی حتی یک حرف را از او بشنود. از روزی که سید به این معادله پی برد تخم‌های انقلاب آزادی‌بخش خود را بر ضد خودکامگان و طاغوتیان پاشید؛ بر ضد کسانی که روزگار بندگان خدا را آشفته کرده بودند.

سید قطب راه دیگری برای مرگ پیش روی خود ندید؛ راهی جز قتل و اعدام او نداشتند؛ زیرا او صاحب تفکری محکم و ثابت و مغایر با گفتمان حاکم دوران تاریکی و خفقان بود؛ هیچ کس را ندیده‌ام که همانند این مرد بزرگ در افکار و خرد توده‌ی مردم مصر تأثیر گذاشته باشد. اگر در تاریخ امت‌ها نگاه کنیم می‌توانیم موارد مشابهی ‌بیابیم؛ در این راستا فرقی میان او و مهاتما گاندی، مارتین لوتر کینگ، مالکوم اکس و نیکسون ماندلا وجود ندارد؛ همه‌ی این نوابغ که تأثیر شگرفی در زندگی مردم و کل انسانیت داشته‌اند به نحوی کشته شدند تا دنیا از اندیشه‌های درخشان آنان یتیم بماند و مبارزات جانانه‌شان در سرنگون کردن اشکال نژادپرستی، دیکتاتوری، ستم و بردگی خاموش شود. سید قطب از این معدود مردان است که کمتر تکرار می‌شود؛ او می‌توانست به چیزهای زیادی دست یابد اما زندگی پس از مرگ را برگزید تا نامش جاودان بماند و افکارش در دنیا گسترش یابد و آتش در خرمن ظالمان بزند. سید قطب در حالی که در زندان بود بسیاری از کسانی که از جایگاه این مرد و اندیشه و افکارش آگاهی داشتند برای آزادی او نزد عبدالناصر پادرمیانی کردند از جمله فیصل بن عبدالعزیز پادشاه عربستان سعودی و عبدالسلام عارف رئیس جمهور عراق اما در نهایت اعدام شد. انقلاب مصر اخیرا یاد و خاطره‌ی سید قطب را زنده کرده است؛ زیرا رؤسای جمهوری که دل در گرو نظامیان دارند بار دیگر پروسه‌ی بدنام کردن بزرگ‌مردان را از سر گرفته‌اند. با خود گفتم آری نبرد میان نظامیان و امراء نبردی دراز است و گویا پایانی ندارد.